پازل تمام شده
رادمهر مامان پازلی که شروع کرده بودیم بالاخره تموم شد . اما با این پازل من و شما خیلی چیزها یاد گرفتیم . مامانی وقتی بازی می کردی نمی تونستی خوب کاری رو انجام بدی سریع عصبانی و کلافه می شدی این برای من شده بود دغدغه با هر بازی کردنت وقتی به اینجا می رسیدی می گفتم پسرم باید سعی کنی ، تلاش کنی ، خوب فکر کنی تا بتونی درست انجام بدی . ولی فایده نداشت تا اینکه مامان پازل و شروع کردم به درست کردن ، می اومدی پیش من می نشستی می گفتی مامان منم بگذارم و با فشار می خواستی پازل ها رو جابزنی بعد به دست من نگاه می کردی می دیدی من پازل های زیادی رو امتحان می کنم تا یکیش جا می افتاد . اونجا بهت می گفتم رادمهری نگاه کن مامان باید تلاش...
نویسنده :
مامان
15:39